بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

آیینه

فروغ تمام روز را در آینه گریه میکرد...

من اما... تمام شب را...

تمام شب شعاع ذهن آشفته ام

درگیر نگاه های کم سویت...

آیینه را وارونه گذاشتم...

آن دختر وبال آیینه بود!

بیا همین دست نوشته های کمت را ببر،

دلم نمی رود به سوزاندن 

بیا همین یادگار های کمت را ببر،

به رخم می کشند دست هایت را 

نه...! بیا اما...

بی فایده ست

بزرگترین باج را خاطرات به قلبم می دهد

مبادا ترکت کنم...


نظرات 17 + ارسال نظر
مذاب ها چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 09:31 http://mozabha.blogsky.com

سلام دوست عزیز اشعار و دلنوشته هایت را دوست دارم چرا که به دل مینشینند....
ممنونم از حضورت در مذاب ها....

فکر میکردم میتوانم فراموشت کنم ! فکر میکردم میتوانم مثل تو باشم! فکر میکردم رسوخ تو در وجودم سطحی است اما اعماقم را تسخیر شده یافتم و رگهای بودنم به جاری بودنت معتاد شدند ، چگونه خود را در همهء بودنم تزریق کردی ؟ من به تسکین وجودت عادت کرده بودم ، هیچ میدانی رگ هایی که به بودنت خو گرفته اند وقتی که دیگر نباشی با درد اشتیاقی که برای بودنت عقیم میماند چگونه لحظه ها را سر میکنند؟... نه .... نمیدانی.... چرا که شاید دگرباره در رگ های دیگری جاری هستی و اصالت تو دانستن نیست که زخمی کردن است آنهم نه جسم را که روح را ، روحی که به بودن تو معتاد میشود..... (حرف های تنهایی.... سایه روشن)

عاطفه چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 11:24 http://cod1.blogsky.com

آخه تو که اینهمه نوشته هات غمگینه پس شما هم از هم دورین...چقدر این بیت رو درک میکنم "آن دختر وبال آیینه بود"البته بعضی وقتها این احساسات عجیب و فریب رو دارم...ببخشید عزیزم اون روز اونجری رفتم وقتی که تلفن رو میخوان باید سر دوثانیه دی سی شم...ببخشید!!!

شب برفی چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 14:03 http://shisheyetabdar.blogfa.com

سلام مهراز:
اول شدم!هوراااااااااااااااااااااااااااااا
چقدر آپ جدیدت قشنگ بود!
تمام شب شعاع ذهن آشفته ام

درگیر نگاه های کم سویت...

آیینه را وارونه گذاشتم...

آن دختر وبال آیینه بود!

تعبیر آینه وارونه فوق العاده بود!

و بعد
به رخم می کشند دست هایت را

نه...! بیا اما...

بی فایده ست

بزرگترین باج را خاطرات به قلبم می دهد

خاطره ها همیشه و همه جا هستند!هر چی هم قایمشون کنی مدام بیشتر سر در میارن از اینور و اونور و بودنشون رو به رخ میکشند

مهدی چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 14:04 http://norm.blogsky.com

سلام...
لینکت کردم...

مهدی چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 14:05 http://norm.blogsky.com

راستی از طریق سرسپرده ۴ تا دوست پیدا کردم که یکیش تویی...

ارمغان چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 21:23 http://www.abrirahgozar.blogfa.com

سلام
خواندمت زیبا بود
و اینکه از تردید در امده ای
فقط بعضی از واژه ها مثا کمت
ضعیف است
ایینه را وارونه گذاشتن و باج خواهی خاطرات و ...
قشنگ بودند و پر معنا

یک آشنا چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 22:35

مثل همیشه زیبا و دلنشین

ترانه شرقی چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 22:44

سلام
عزیز مهربون سپاسگزارم بابت لطف بی دریغت اما من حذفت نکردم اگر به آرشیو پیوندهای وبلاگم سری بزنی از قدیمی ترین لینک های من بودی وهستی همچنان ؛مثل همیشه؛

؛آبی باش وبا طراوت؛

مهدی چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 23:06 http://norm.blogsky.com

سلام دوست عزیز...
من سرسپرده رو نمیسناسم فقط دوست وبی بودیم...
باز آخر بهم گفت دیگه وب نمیاد...
اون پسره هم هی میاد توهین میکنه و بدو بیرا میگه و میگه من نیستم...
اگه اون نیست چرا باز هم میاد توهین میکنه؟؟؟

صابر پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 00:37 http://ps-neghab.blogsky.com/


بزرگترین باج را خاطرات به قلبم می دهد

سلام مهراز جان......سلامی به گرمی همین خاطراتی که نوشتی

جالبه یعنی برعکس شده ...یعنی خاطره خاطرخواه قلب شده؟؟

سلام

نه منظور اصلا این نیست!!!

یه بار دیگه کارو بخون!!!!!

فرناز پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 00:45 http://www.charkhrisak.blogfa.com

این روزها همه می گویند بنویس از دردت بنویس آرام شوی
اما نمیدانند که درد من نوشتنی نیست که اگر باشد
نگاهش نیست که
قلمم را به حرکت در آورد
فقط مشتی خاطره ست که میدانم
رهایم نمی کند.......

زیبا گفتی از احساست .
قلمت رو دوست داشتم ...

سلام

مرسی از حضور گرمت

دست به قلم خوبی داری

علی پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 09:17 http://www.shoorideh88.blogsky.com/

سلام دوست عزیز از لطفت ممنونم همیشه منو شرمنده میکنی با تشکر خوشحال شدم لطفا به این وبلاگ من هم سری بزن و نظرت را بیان کن اگه مطلبی داشتی بفرست به اسم خودت تو وبلاگ بزلرم ممنونمhttp://mahdijan-313.mihanblog.com/

سلام

باشه حتما میام

ترانه پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 09:59 http://www.memento.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون بهم سر زدی
خیلی شعر زیبا و لطیفی بود .
به دلم نشت . خوشحالم با وبلاگ زیبات اشنا شدم
بازم بهت سر می زنم
شاد باشی

مهشید پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 12:18 http://ritahayworth.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنونم که به وبلاگم سرزدین

شعر خیلی قشنگی بود

شهرام پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 14:07 http://www.ravan-sh.blogsky.com

؟؟؟؟؟

مهدی جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 00:09 http://north-boy.blogsky.com

سلام خدمت مهراز و درود ویژه بر صابر عزیز
خیلی زیبا بود شعرت ...
من می نگارم که...
زمانی که تمام لحظاتت از نفرت نبودش سرشار کردی
زمانی که حتی سایه ات با تو همقدم نبود ... تنها شدی
بگذار این سکوت بغض آلود را واژه های ترانه (مهراز )فریاد کشد
از مسیر احساسی و پر لغزش قلبت آهسته عبور کن
بگذار آغوش این شب سرد را( مه) غلیظ آشفتگی (راز) هایت در بر گیرد...
گاهی آینه ها مظهر غرورند
گاهی بایست آینه را خط زد نیازی به وارونه کردن نداری
گاهی بگذار احساساتت از خلوت چشمانت بیان شوند...
تو فقط بشکن هم آینه و هم غرور را...!

پسرچادر نشین جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 01:41 http://pesar-chadorneshin.blogfa.com/

سلام خیلی زیبا بود پوزش می خوام اگه چند وقتی سر نزدم مریض بودم آپم خوشحال میشم بهم سر بزنی موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد