بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

ME

من شکسته ام. تو صدایی نمی شنوی؟ صدای شکسته های وجود بی وجود من!

باورهایم مرده اند یا از اول نبودند؟ 

من هنوز عینکم را دوست دارم. صورتم را پشت عینک دودی ام پنهان می کنم و .... 

من هنوز هم حرف هایم را نزده ام. تو هنوز خیلی چیزها را نمی دانی. من امشب نوشتن را کنار می گذارم و دیگر نه قلم به دست می گیرم و نه هیچ کیبوردی انگشت هایم را لمس می کند.  

من سکوت می کنم! سکوت...! سکوتی که برایم سنگین است! 

تو دانسته بودی نوشتن را دوست دارم و تو را ...! 

من بی تو برای همیشه تنها مانده ام... من مانده ام و خدایی که می گویند همین نزدیکی هاست  

  

 ***

پ.ن۱ : ننوشتن واسم خیلی سنگینه!  

 

پ.ن۲ : یه چیزایی هست که هیچ وقت تو کتم نمی ره! 

 

پ.ن۳ : چیز جدیدی نمی نویسم اما وبم تعطیل نمی شه کارای قبلی مو می ذارم تو وبلاگ!

نظرات 16 + ارسال نظر
لیوسا دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 15:06 http://memorialist.blogsky.com

گاهی باید نوشت تا سبک شد ونوشتن خود تسکینی میشود برای رهایی از دلخوری ها و...

ترانه شرقی دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 18:53 http://taravateabi.blogfa.com

سلام
مهراز عزیز ممنون از حضور گرمت دلتنگت بودم وبا آمدنت خوشحال شدم
چه زیباست این قصه شکستن
وچه تلخ است نشنیدن صدای شکستن

.
.
.

؛آبی باش وبا طراوت؛

فرناز دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 20:33 http://www.charkhrisak.blogfa.com

به قول فرانک دردهای بزرگ را نمی توان سرود ...
بهت حق میدم که قلم یاریت نمی کنه واسه حرف !
روزهای بعدی میاد و بهتر میشی اما یه گوشه قلبت همیشه غم داره .
با شنیدن نامش یا دیدن ادمی که تو رو یاد اون میندازه .
" گل "

امیر سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 09:50 http://DELLNEVESHTE.TK

سلام
همیشه به وبت سر میزنم مهراز خانم
ممنون از حضورت تو وبلاگم

مذاب ها سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 11:06 http://mozabha.blogsky.com

چی شده دوست !.... دختر گیشا و ترک قلم؟! کویر دلهای ما به باران کلامت تشنه است.... ببار که دلها تفتیده اند.

الناز سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 15:41

هیچوقت قلمتو به وجود و عدم کسی یا چیزی وابسته نکن چون تنها چیزیه که تو هر شرایطی داریش حتی وقتی خدا نیست قلمت هست پس بنویس و قلم بزن ...

الناز سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 15:44 http://www.barangoone.blogfa.com

راستی سلام ...

صابر چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 17:08 http://ps-neghab.blogsky.com/

من هنوز هم حرف هایم را نزده ام. تو هنوز خیلی چیزها را نمی دانی. من امشب نوشتن را کنار می گذارم و دیگر نه قلم به دست می گیرم و نه هیچ کیبوردی انگشت هایم را لمس می کند.

این کار قبلی بود؟

به هر حال زیبا بود مهراز جان

الناز چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 22:20 http://www.barangoone.blogfa.com

هنوز تصمیم داری ننویسی ؟؟؟؟؟ ننوشته هاش پشیموننا . نوشته های خودمه اگه نیتم خالص باشه .

لیلا چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 22:53 http://shisheyetabdar.blogfa.com

مهراز!
باور کن خیلی خوبه که بعضی وقتا صدای شکستن آدم شنیده نشه
این درد ها و شکستنی که تا ابد هست و با هیچ چیزی شکستنش بند زده نمیشه.....
اره عزیزم
سخته.......
خیلی..........
اما خوبه که صدای شکستنش در نیاد
عشق تاوان بزرگیست!

لیلا چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 22:56 http://shisheyetabdar.blogfa.com

دعا کردم بیایی
بمانی
کنار پنجره باران ببارد
و باز شعر مسافر خاموش را بشنوی
اما دریغ........
همیشه رفتن راز غریب زندگیست!

لیلا چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 22:59 http://shisheyetabdar.blogfa.com

مهراز جان بگو!
زیاد دربند نباش که چه کسی میشند
آن که صدای باران را نمیشنود میخواهی تیراژ دو هزار تایی حرفهای مرا بشنود!
سرت را نگه دار برای گذشتن آب
چشمهایت را هم برای گذاشتن عینک
اشکهایت را هم برای روز مبادا!
کاش بیاید روز مبادا.............
تا آن اشکهایی را که پنهان کرده ای مهمان شانه هایش کنی!
حیف........
روز مبادای من هرگز نمی آید!

ارمغان چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 13:06 http://www.abrirahgozar.blogfa.com

سلام
گاهی اوقات ترس های ما مانع می شود
به نظر من این فرار
فرار به سوی هیچ است

لیلا شنبه 8 آبان 1389 ساعت 22:34 http://shisheyetabdar.blogfa.com

دلم گرفته.........
خسته ام

اریک اسکودوین آلبوم جدیدی داده است. موسیقی امبینت عجیب او بعضی وقتها می تواند جادو کند. آخرین آهنگ آلبوم جدید داشت پخش می شد، پست شما را دیدم. آهنگین پست را با آهنگ زمزمه کردم. چیز عجیبی شد!! چیز عجیب خوبی شد!!

کلاغ راست مغز شنبه 13 آذر 1389 ساعت 13:55 http://kalaghfa.blogfa.com

اگر نوشتن آرامت نمی کند ننویس
ننویس
هیچوقت ننویس
یکی از راه حل ها ست
و نه الزاما بهترین

آین آخرین راه است
به آخر رسیده ای ؟
نگو رسیدی
نگو
اگر اینکونه بود آرشیو را به جریان نمی انداختی
او را حمل نمی کردی
گاهی رفتن
گاهی ماندن
هر کدام سخت تر است را بخواه
عاشقی نرمیست ؟؟؟؟

هنوز به پایان تلخی مدامم نرسیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد