می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،مجبور به زیستن هستم
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...از من بریدی و از این آشیان پریدی...
سلام
وبلاگت خیلی قشنگه
ادرستو از تو خط عشق برداشتم
در کلبه کوچکم منتظرتم
مرسی عزیزم
چرا اینقدر تلخ.....
همه چیز رو به بهبود خواهد بود.... امیدواری اولین گام آشنایست..
سلام مطالب جالب و تلخ و گزندهای داری یه خورده هم لبخند قاطیش کن همش شده تلخند موفق باشی
salam mehraz jan az einke be vebam sar zadin mamnun webe ghashangi dari aya tabadole link mikoni ?
montazeret hastam mersi
rasti az che no barnamehayi bacheha khosheshun miyad ke man bezaram tu lnkam ?
montazere javabet hastam
باشه حتما
ولی آدرس وبتونو نذاشتین!!!!
salam khubi
che khabar rasti sale notun mobarak sale khubi dashte bashin webam nabud khubye payam be mailam mizadin montazeretun hastam misi