بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

بهانه

روز تولدم را فراموش کردی... گفتم گرفتاری.

سالگرد آشنائی مان را از یاد بردی... گفتم مشکل داری.

زیبایی لبخندم را نادیده گرفتی... گفتم غصه داری.

محبت هایم را از یاد بردی... گفتم گله و شکایت داری.

ولی حالا خودم را فراموش کردی...نمی دانم چه بهانه ای برای دلم بتراشم؟؟؟!!!

نامه های پست نشده (2)

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،مجبور به زیستن هستم
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم، 
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی... 
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...

از من بریدی و از این آشیان پریدی...

خیلی سخته...

خیلی سخته بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه

خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی

خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری

خیلی سخته روزتولدت همه بهت تبریک بگن جزاونی که فکرمی کنی به خاطرش زنده ای

خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوست نداره

خیلی سخته همه چیزتو به خاطر یه نفر از دست بدی اما اون بگه:

                                                                                   دیگه نمی خوامت...!

سخته

            آخه من که می دونم امشب میمیرم...

                                                               چرا باید واسه خودم تولد بگیرم....؟؟؟