بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

بهار منــــــــــ

بودنت چقدر شعر است

آیینه...

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است

خندیدیم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است 

گفتم امروز هوا سرد است شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک، تورا زنجیر کرده است 

گفتم از عشق من چیزی سخن مگوی

گفت: خوابی، او سالها دیر کرده است 

در آیینه به خود نگاه کردم عشق تو عجیب مرا پیر کرده است



دوستم داری....!

می گفتی دوستت دارم به تعداد قطره های بارانی که بر صورتت می زند . ومن نیز دوستت دارم بدون توجه به چتری که ......روی سرت گرفته ای!

ادامه مطلب ...

کارو

سلام به همه دوستان عزیز

اینم سفری به اشعار کارو شاعر بزرگ انسان ها امیدوارم خوشتون بیاد

((کفرنامه))

شب است و ماه می رقصد...
ستاره نور می پاشد...
نسیم پونه ی عطر شقایق ها...
ز لبهای هوس آلود زنبق بوسه می گیرد...
خداوندا تو در قرآن جاویدت
به انسان وعده ها دادی....
تو میگفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند...
تو میگفتی که دوزخ منزل آنها است...
من اما دیده ام نامرد نامردی...
که با خون رگ مردان عالم کاخ می سازد...
تو میگفتی اگر اهریمن شهوت...
بر انسان حکم فرما شد....
من آن را با صلیب خشم خود
مصلوب خواهم کرد....
من اما دیده ام...
چشمان شهوت ناک فرزندی
که بر اندام لخت مادرش دزدانه می لغزید...
تو بر لعن و نفرینت...
اگر مردانگی این است...
به نامردی نامردان قسم
نامردِ نامردم اگر دستی به قرآنت بیارایم....

ادامه مطلب ...