می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از من بریدی و از این آشیان پریدی...
خیلی سخته بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری
خیلی سخته روزتولدت همه بهت تبریک بگن جزاونی که فکرمی کنی به خاطرش زنده ای
خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوست نداره
خیلی سخته همه چیزتو به خاطر یه نفر از دست بدی اما اون بگه:
دیگه نمی خوامت...!
آخه من که می دونم امشب میمیرم...
چرا باید واسه خودم تولد بگیرم....؟؟؟
داشتم فکر می کردم که چرا تورو دیدم چرا باتو خندیدم چرا وقتی گفتی دوستم نداری کلی گریه کردم ولی بازم موندم چرا وقتی گفتی برو بابا نرفتم چرا وقتی رفتی دنبال یکی دیگه گفتم نه دروغه چرا چرا چرااااااااااااااااا
بزن باران که دین را دام کردند شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شدکه با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبیست به زیر آوار گاه پایکوبیست
مزار تشنه جویباران پر از سنگ بزن باران که وقت لای روبیست
بزن باران بهاران فصل خون است بزن باران که صحرا لاله گون است
بگین بباره بارون دلم هواشو کرده
چقدر وحشتناکه که هیچکس دلش برای من تنگ نشد هیچکس نپرسید کجایی؟حتی اونایی که خیلی دم از معرفت می زدند!!!! یاد حرف همسایه افتادم که یک بار بهم گفته بود ... به سایه ها دل نبند!...... راست گفت .
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
چگونه است که من به مورد ظلم قرار گرفتن در دستان تو رضایت می دهم
ای وای اگر مفهوم عشق این باشد
هرچند گناه ِ من است ، از آن توبه نخواهم کرد
اگر سهم ِ من این باشد که با آزارهای تو زندگی کنم
با این آزارها زندگی خواهم کرد
عشق چیه؟ عشق یعنی یه نفرقلب توروبشکنه وحیرت انگیزه که توهنوزباقطعه قطعه قلب شکستت دوسش داری
دل من تـنها بـود ،
معـلـوم است ، به در خانه تو !
گفتی:عاشقمی،
فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟ سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم!
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است
خندیدیم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد است شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک، تورا زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چیزی سخن مگوی
گفت: خوابی، او سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه کردم عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
می گفتی دوستت دارم به تعداد قطره های بارانی که بر صورتت می زند . ومن نیز دوستت دارم بدون توجه به چتری که ......روی سرت گرفته ای!
ادامه مطلب ...
سلام به همه دوستان عزیز
اینم سفری به اشعار کارو شاعر بزرگ انسان ها امیدوارم خوشتون بیاد
((کفرنامه))
شب است و ماه می رقصد...
ستاره نور می پاشد...
نسیم پونه ی عطر شقایق ها...
ز لبهای هوس آلود زنبق بوسه می گیرد...
خداوندا تو در قرآن جاویدت
به انسان وعده ها دادی....
تو میگفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند...
تو میگفتی که دوزخ منزل آنها است...
من اما دیده ام نامرد نامردی...
که با خون رگ مردان عالم کاخ می سازد...
تو میگفتی اگر اهریمن شهوت...
بر انسان حکم فرما شد....
من آن را با صلیب خشم خود
مصلوب خواهم کرد....
من اما دیده ام...
چشمان شهوت ناک فرزندی
که بر اندام لخت مادرش دزدانه می لغزید...
تو بر لعن و نفرینت...
اگر مردانگی این است...
به نامردی نامردان قسم
نامردِ نامردم اگر دستی به قرآنت بیارایم....