دیگر باید بروم....
بدون تو و بدون خاطرات خانه ادمهای خوشبخت.....
گریه نکن عزیزم گریه نکن امشب برایت تا صبح مرثیه های سوزناک می سرایم
تا صبح اشک را مهمان گونه هایم می سازم
صبح دم... پشت پنجره می ایستم و می اندیشم
من اندک هستم
تنهاتر از خورشید حتی
در خیابانها نیز کم هستم
کمتر از یک یار... یک دوست همیشه
ادامه...
در رنگ حریر صورتی ول بودی هنگام نگاه ماه کامل بودی در آیینه دزدکی ترا می دیدم ای کاش همین لحظه مقابل بودی (جلال ارمغان) # # # در رنگ حریر صورتی ول بودم من در نگاه تو کامل بودم هنگام وداع غبار اندوه بودم