سکانس اول:
دست و پا زدم سال ها میان اشعار فروغ و فریدون
تا حل شدم!
چقدر کشش می دهم نگفتن غزل را...
تو منت تا نیستی رفته که...
غزل بی وزن است یا من؟
هرچند بفهمی
لحظه ای نمی توانی زن باشی...
سکانس دوم:
دیگر گرم نمی شود...
امشب تار و پود وجودم با یخ تابیده...
دعا کن... دعا... خوب است!
فکر هم نکردی...
چرا تنها سهمم نگاه می شود!
چیزی بگو...
خسته شدم بسکه تفال زدم
و دعوت شدم به مهمانی صبر
حافظ و... حرفهایشان تمام شد...
تو هنوز نه دعا می کنی نه فکر
یاد آوری خوب است...
نمی توانی باکره باشی!
سکانس سوم:
سوزش گلو
تهوع شقیقه...
گرفتگی معده...
هارمونی تپش منظم رحم و نامنظم قلب...
چشمانی بی زبان...
و کلماتی کم سو...
هرز می پرد زبانم این روزها...
یکی بگوید چه می گویم؟!
نه نگوید... خودم می دانم.
بد نیست!
تو نمی توانی نفهمی!
می توانی به نفهمیدن بزنی!
و حتی نشنیدن صدایی که باکره نیست...
و ندیدن عضو جنسی باکره ام...!!!
یادت که نرفته!!!؟؟؟
سکانس چهارم:
میبینی چقدر این روزها بد شدم...؟
پرم از...
شهوت رسیدن ، نوشتن و ماندن
ویارِ درد ، سکوت و هرزگی
راستی میل جنسی ام چه شد...؟!؟!
پی نوشت: این روزها دلت با من نیست... و من خسته تر از آنم که بتوانم دلت را باز گردانم و یا حتی چیزی از تو بخواهم. حس مچاله شدن در خود را دارم... شعر ها و نوشته هایم همه رنگ *** شده اند... و تو آنقدر با غرورت بازی می کنی که فکر نمی کنی روزی دهانت هم بوی خاک خواهد گرفت. همه چیز بی اثر شده و تو حس انتقام داری این را صدایت می گوید... و در عود گوش هایم نفوذ می کند. این منت نمیخواهد مرا بخواهد؟؟؟!!!
* مخاطب خاصی ندارم... اینو از زبون همه ی دختــــــرای معصومی نوشتم که روحشون در اسارته کساییه که معنی عشقو نمیدونن.....*
نمیدونم چطوری بگم...
فوق العاده بود....؟؟یا شاهکار بود.....؟؟
فوق العاده بود....
میدونم این جملات کلیشه ای و بیمعنیه
ولی جور دیگه نمیتون بگم این آخرین شعرت چقدر برام قشنگ بود
نظر لطف شماست!
لینکت کردم
خب اسم لینکت رو درست کردم
تو هم منو با همین اسم وبلاگم"حقیقت..."لینک کن
من جدی گفتم ها!!وبلاگت خیلی برام قشنگ بود
در اون مورد هم عاشقش که نشدم....خیلی خیلی دوسش داشتم!!من قبلا نشون دادم که هم جنس گرا نیستم!!
لطفا جواب اون پ.ن آخر پستم رو بده
فکر هم نکردی...
چرا تنها سهمم نگاه می شود!
سکانس جالبه/////
تغییر نوت مبارک مهراز جان
مرسی. ولی تغییر همیشه هم مبارک نیست.....
نمیدونم چجوری بگم...همین نوشته ی خودت ،یه جورایی برای من زن پرستیه
شعرای فروغ....
کلمه ی "گیشا"
و چیزایی که نمیتونم توضیحش بدم
زن پرستی یعنی به مرد احتیاج نداشتن و عشق یعنی به مرد احتیاج داشتن!!
نمی شه یه جواب آره یا نه به این سوال داد.
من فکر می کنم عشق مفهومش این نیست که به مرد احتیاج داشته باشی... نمی دونم تا حالا عاشق شدی یا نه؟! ولی عشق احتیاج نیست! وقتی کسی رو بدون اینکه بهش احتیاج داشته باشی ، بازم بخوایش و همون طور که هست بپذیریش و واسه احساست محدودیت قائل نشی اون موقع عاشقی!
سلااااااااااااااام.........
عالییییییییییییی بووووووووووووود.............
مرسیییییییییی از حضورت دوست گلم........
بازم بیاااااااااااااااا آآآآآآآآآآآپممممممممممممم
عجیب ولی جالب مفوهمی ولی کمی هم گنگ
سلام مهراز...من زیاد نمیتونم بیام نت برای همین خیلی بد و به هم ریخته نظر میذارم...!!
فکر میکنم تو خیلی بزرگ تر از من باشی چون من هنوز نتونستم عشق رو اونقدر عمیق که تو میگی تجربه کنم...احتالا عشق واقعی شبیه همون چیزی باشه که تو گفتی" دوست داشتن بدون محتاج بودن" من یه بار یه چیزی که خودم اسمش رو گذاشتم عشق رو تجربه کردم که بیشتر از اینکه دوست داشتن باشه احتیاج داشتن بود
از اون روز تاحالا آپ نکردی....فکر کنم تو هم ثل من خیلی کم میای نت!!
من فکر میکنم که سالهای سال است که با تو ماْنوسم!
من فکر میکنم که سالهای سال است که پروانه ام !
من فکر میکنم که سالهای سال است که گلبرگهای مخملت را لمس میکنم!
من فکر میکنم که سالهای سال است که عطر وجودت را نفس میکشم !
تو چه فکر میکنی؟
فکر میکنی که سالهای سال است من بیهوده میچرخم گرد تو ؟!!! (سایه روشن)
تو نمی توانی نفهمی!
می توانی خودت را به نفهمی بزنی!
و حتی نشنیدن این صدایی که باکره نیست...
و ندیدن عضو جنسی باکره ام...!!!
یادت که نرفته!!!؟؟؟......
سلام دوست من
شعری بود که اعماقش مملو از درد و رنج بود نه درد و رنجی که جسم را بیآزارد که بقول صادق هدایت درد و رنجی که روح را میخراشد و میتراشد
به شما بابت این آفرینندگی تبریک میگویم.
غمگین تر از آنم که در این شعر ببینی
دلتنگ تر از آن که در این واژه بگنجد . . .
ویرانی من در پی آباد شدن نیست!
وبلاگ زیبایی دارید.
ممنون از حضورتون
سلااااااااااام دوس جووووووونم........
مرسییییییییی از حضورت عجیجم....
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپممممممممم دوس داشتی بیااااااااااا
فداااااااااااات
مهراز عزیزم:
سلام.ممنون که اومدی.منم بیشتر شعرای شما رو خوندم و منم با شما خیلی احساس نزدیکی میکنم.یعنی نوشته هات واقعا به حال و هوام نزدیکه.از اون جمله تو شعرم که تکرارش کرده بودی و گفتی میفهمم متجه شدم.راستش هیچ کس تا حالا این جمله رو واسم تکرار نکرده بود ؛ وقتی دیگری را در آغوش فشردی؛.یعنی شاید هیچ کس حتی تو ذهنش هم نمیتونه فکر کنه که مطمئن باشی کسی که دوسش داری الان یه جایی رو یه تختی.......و بعد تو مجبور باشی فردا بازم بهش بخندی
وبلاگت زن پرستانه نیست( این تعبیر زن پرستی رو یک نفر تو نظرات بهت گفته بود).وبلاگ من هم نیست.حداقل تو این نوشته آخریم سعی کردم اینو نشون بدم اما اینکه بیشتر زنها همیشه یه جایی میگذارند و میگذرند و خیلی چیزای دیگه و قتی درداشونو میگن بهشون میگن فیمینیست!!حرفایی از این دست زیاده نیومدم که اولین بار خسته ات کنم!!
امیدوارم دوباره ببینمت.من با اجازت وبلاگ خوبت رو لینک میکنم تا بیشتر از مطالب جالبت استفاده کنم
راستی من ۲۷ سالمه!دیگه سالهای آخر یک زن جوان!
خوب باشی دوست خوب
سلااااااااام خوشگل خانومممممممممممممم.........
میسیییییییی که اومدیییییییییییی.........
آآآآآآآآآآآآپممممممممممممم زودی بیااااااااااااا گلمممممممممم........
بوووووووووس
بابا ایول...
به سرعت برق و باد آپ می کنی....
سلام
مهراز عزیز،زندگی قصه ای ماجرایش همه تلخ
لحظه ها،روزهایش همه تلخ
قصه ای از محیط قفس،باز
...از اسیری واز قحط پرواز
از قحط پرواز...
سلام مهراز جان خوبی آبجی؟
شما هم که دیر آپ میکنی چی شده؟
سلام
من زیاد می آم.
اما خوب دیر آپ می کنم
می پنداشتم اگر بخت یاریم کند
دچارت خواهم شد
چون تشنه ای در بیابان
و نمی اندیشیدم
که باید بیاموزم ترا
فقط
دوست داشتنی باشم
دوستم بدارند
ولع مبادله ای پایاپای
شیفته گی احمقانه ای
که دیوانه وار عاشق شوم
به جرم تنهایی های گذشته ام
می خواهم بیاموزمت عشق
دوباره بخوانم از دوست داشتن
سلام دوست عزیز این شعرتونو در قسمت نظرات اینونشن های من دیدم خیلی خوشم اومد ازش .... بهتون تبریک میگم ... باعث افتخارمه که دوستان هنرمند و فهیمی همچون شما دارم . با دلنوشته ایی بروزم.
سلام!
راستش این شعر مال یکی از دوستامه که با نام "هر چی که از دله" توی وبلاگم لینکه!!!
ایشون استاد بنده ان! اگه خواستین بهشون سر بزنید.....
سلام دوس جونم
من کسىرو سرکار نذاشتم واقعا دخترم،من وبلاگو حذف کردم اما یه نفر دوس داشت این وبلاگ باشه به خاطرهمین باهمون آدرس ساختش اگه پست اولىرو مىخوندىمتوجه میشدى.دیگه مدیرش من نیستم.
باىعزیزم
سلام
چون پست اول رو خوندم اونا نوشتم دیگه....
وقتی دیدم هنگ کردم..!!!!
حالا دیگه وبلاگ نداری؟ چی کار کنم لینکو پاک کنم؟
سلام مهراز جون:
با هجی به روزم.با اومدنت و نظرای خوبت مثل همیشه خوشحالم میکنی دوست خوب
سلام عزیزم:
تو چرا همه نظراتو واسم خصوصی میدی؟آره اون نوشته ها مال خودمه!راستی کجاهایی دلم واست تنگ شده
سلام مهراز جان...
دیگه سکانس نمی نویسی...........؟/
یه سکانس دیگه می طلبه این وبلاگ ها
سلام!
چشم!
...یافتم...
راستی یادم رفت بگم دلم میخواد باهم (با وبلاگ خودم(قاعده)http://norm.blogsky.com) تبادل لینک داشته باشیم اگه خواستی بگو لینکت کنم...